عکسهای تولد
چند تا عکس از تولد بابایی که خیلی وقت بود فرصت گذاشتن تو وب روپیدا نکرده بودم اینم ایهان وماهان وعلی سان کیک تولدیکه خودم پخته بودم اینم گریه های اقا ایهان که سر شلوار پوشیدن وعکس انداختن بود ...
مریضی ایهان جونم
خوشگلم عزیزدلم فدات بشم الان که دارم اینا رومینویسم شماخوابیدی .ایهانم نمیدونم چی شد اصلا مریض شدی دیشب داشتی بازی میکردی یدفعه گفتی بابایی سردمه وماهم بخاری رو زیادکردیم وخونه گرم شدم ولی از یه ساعت بعد اون شروع کردی تب کردن ودیشب هم تاصبح تب داشتی ونمیزاشتی استامینیفون بدیم ومامان جون دیشب چشم روهم نذاشته همش دستش رو پیشونیت بود که خدایی نکرده تبت زیاد نشه .عزیزم صبحانه خوردی ومن خیلی خوشحال شدم وتبت هم کم شد ولی متاسفانه بعد یکی دوساعت تبت رفت بالاومجبورشدیم استامینفون بدیم وبازم کمی تبت امد پایین ولی تاخواستم بهت نهار بدم استفراغ شدیدی کردی ودیگه بهت غذا ندادم&...
نویسنده :
آرزو
15:07
تولدها
عزیزم ایناعکس های تولد یک سالگیت هستش ببخش خیلی خودمونی هستش اخه ما سه چهار روز قبل از تولدت به این خونه اسباب کشی کرده بودیم وزیاد حاضرنبودیم وخودت هم یکم کم حوصله بودی وتوتولدهای دوسالگیت هم سرهرموضوعی گریه کردی میخواستی شمع روکیک نباشه کیکت رو بادست بخوری و........ انشالله تولد سه سالگیت تولد دوسالگیت عزیزم اینم کیکت که سفارشی بود ولی بدشده بود ...
بدون عنوان
سلام پسرک خوشگلم ببخش خیلی وقت هستش که به وبلاگت سرنزدم ومطالب وعکس جدیید ننوشتم اخه این روزها سرم خیلی شلوغ بود به سلامتی پسرعمه علی سان بدنیا امد وماهرروز میرفتیم ومن کمتر کامپوتر رو باز میکردم واون موقع ها هم غذا میدادم بهت ودیگه وقت برای چیزهای دیگه نبود.بزار یکم هم از شیرین کاریها واتفاقهای این روزهات بگم اول از همه این که داری یواش یواش شعر خوندن (عموپورنگ)یاد میگری ومیکروفن الکی دستت میگیری ومیگه مثل شادمهر میخونم که من ومامان جونم میخوایم قورتت بدیم ازبس خوشگل میشی وقتی شعرمیخونی.راستی دیشب هم داشتیم مسابقه نگاه میکردیم که داشتن کباب میخوردن وشما حسابی حوس کباب کردی بااینکه شام خورده بودوساعت هم 11 شب بود با بابای...
نویسنده :
آرزو
11:19
بدون عنوان
بدون عنوان
این عکهاروهم تو 17مرداد1392 ازت گرفتم باکلی شلوغی که کردی ونمیخواستی عکس بگیرم ازت. ...
نویسنده :
آرزو
11:17